اخبار ترفند ها و نکات دنیای علم و فناوری اطلاعات

اخبار و معرفی ترفند ها تکنولوژی های روز دنیا

اخبار ترفند ها و نکات دنیای علم و فناوری اطلاعات

اخبار و معرفی ترفند ها تکنولوژی های روز دنیا

فرگشت غیرمنتظره؛ آینده‌ بسیار دور حیات در زمین چگونه خواهد بود؟

فرگشت غیرمنتظره؛ آینده‌ بسیار دور حیات در زمین چگونه خواهد بود؟

تاریخ سیر طبیعی فرگشت در حیات چندمیلیون‌ساله‌‌ی زمین نشان می‌‌دهد که آینده‌‌ی سیاره‌‌ی ما احتمالا بسیار غافلگیرکنند‌‌ه‌تر از آن است که می‌‌توان تصور کرد.

در اوایل دهه‌‌ی ۱۹۸۰، نویسنده‌‌ای با نام دوگال دیکسون کتابی به‌نام «پس از بشر؛ جانورشناسی آینده» (After Man:  A Zoology of the Future) منتشر کرد. دیکسون در کتابش به تصور آینده‌‌ی حیات در میلیون‌‌ها سال بعد پرداخته است. او حشره‌‌خوارانی را به‌‌تصویر کشیده است که می‌‌توانند حین پرواز، از دم خود به‌‌عنوان چتر استفاده کنند و از میمون‌‌هایی سخن گفته است که پرواز می‌‌کنند و مارهای بسیار طویلی که پس از چنبره‌‌زدن، می‌‌توانند به‌‌سوی آسمان بجهند و پرندگان در حال پرواز را شکار کنند. همچنین، او پرندگان و خفاش‌‌هایی را در آینده به‌تصور درآورده که چهره‌‌ای مانند گُل دارند و با فریب‌‌دادن حشرات گرده‌‌افشان، آن‌‌ها را به فرودآمدن درون دهان خود وادار می‌‌کنند.

حال پس از چندین دهه، دیکسون می‌‌گوید در کتابش تلاش نکرده آینده را پیش‌‌بینی کند و مقصود آن بوده است که تمامی احتمالات دنیای طبیعی را بررسی کند. او می‌‌افزاید:

 کتاب‌‌های رایج درباره‌ی فرگشت به‌گونه‌ای نگاشته شده‌‌اند که سهوا این ایده را القا می‌‌کنند که گویی فرگشت، موضوعی مربوط‌‌ به گذشته است؛ درحالی‌که این برداشت اصلا صحیح نیست. فرگشت همین امروز نیز جریان دارد و تا مدت‌‌ها پس از انقراض ما نیز در آینده ادامه خواهد داشت.

با اینکه کتاب دیکسون اثری تخیلی محسوب می‌‌شود، بسیاری از زیست‌‌شناسان با او هم‌‌عقیده‌‌اند که میلیون‌‌ها سال پس‌از‌این، زمین جای کاملا متفاوتی خواهد بود. آتنا آکتیپیس، زیست‌‌شناس تکاملی از دانشگاه ایالتی آریزونا می‌گوید:

فکر می‌‌کنم زمین در آینده چیزی شبیه به سیاره‌‌ای بیگانه باشد.

امروزه، فرگشت ممکن است برایمان موضوعی غریب و ناملموس به‌‌نظر برسد؛ همان‌‌طورکه دنیای امروز ما نیز ممکن است از دیدگاه خزندگان دوره‌‌ی دایناسورها احتمالا به‌‌ همان اندازه عجیب باشد. این غرابت برای آینده‌‌ی زمین نیز صادق است. چطور می‌‌توان آینده‌‌ی سیاره را تصور کرد؟ چطور می‌‌توان با توجه به اطلاعات فعلی خود درباره‌‌ی حیات در زمین و اصول فرگشت، سیر تکامل موجودات را در ۱۰۰ میلیون سال بعد نیز پیش‌‌بینی کرد؟

اجاره دهید به حیات زمین در میلیون‌‌ها سال پیش بازگردیم. جاناتان لاسوس، زیست‌‌شناس تکاملی از دانشگاه واشنگتن در سنت‌‌لوئیس، عقیده دارد در انفجار کامبرین در ۵۴۰ میلیون سال پیش، زمین آکنده از موجوداتی عجیب و مضحک شده است. او در کتابش با نام «تقدیر ناممکن؛ سرنوشت، شانس و آینده‌‌ی فرگشت» می‌‌نویسد:

منطقه‌‌ی برگرس شیل (در کانادا) سکونتگاه انواع متنوعی از موجودات عجیب شد. یکی از این جانوران، هالوسیژنیا (Hallucigenia) بود که با بدنی لوله‌‌ای‌شکل، چندین ردیف ستون‌فقرات عظیم داشت و چنگال عصامانندش بیشتر به قسمت‌‌هایی از سریال تخیلی Futurama شباهت داشت.

فرگشت غیرمنتظره / Starnge evolution

آیا واقعا ممکن است در آینده پرندگان با شبیه‌‌‌‌سازی شکل‌‌وشمایل گل‌‌ها، حشرات را به‌دام بیندازند؟

با توجه به آنچه گفته شد، دور از ذهن نخواهد بود که در آینده‌‌ی دور نیز، تغییرات فرگشتی بسیار عجیب‌‌تر را شاهد باشیم. لاسوس این‌‌گونه استدلال می‌‌کند:

هر چیز امکان‌‌پذیری که در تصور شما می‌‌گنجد، پیش‌‌تر در برهه‌‌ای از زمان در گوشه‌‌ای از زمین تکامل یافته است. درصورت وجود زمان کافی، حتی غیرممکن‌‌ها نیز روزی رخ خواهند داد.

به‌عقیده‌‌ی لاسوس، دنیای احتمالات زیست‌‌شناسی، دنیایی بیکران است و ما هنوز همه‌‌چیز را ندیده‌‌ایم. او می‌‌نویسد:

به‌‌عنوان نمونه، حتی خود من هم هنوز متقاعد نشده‌‌ام که حیات روی زمین تاکنون تمام یا حتی بخش اعظم اشکال وجود را در این سیاره آشکار کرده باشد.

درصورتی‌که زمان کافی دراختیار حیات قرار گیرد، حتی غیرممکن‌‌ها نیز روزی رخ خواهند داد

بر‌این‌اساس، بسیار دشوار است که بخواهیم پیش‌‌بینی کنیم کدام‌یک از این احتمالات در آینده رنگ واقعیت به خود خواهند گرفت. لاسوس در کتاب خود، استدلال‌‌های موجود در دفاع از موضوع پیش‌‌بینی‌‌پذیری فرگشت و استدلال‌‌های علیه آن را تحلیل کرده است. او این پرسش را واکاوی می‌‌کند که اگر روند حیات در زمین دکمه‌‌ی بازگشتی داشت، آیا درصورت فشردن آن، تاریخ حیات دوباره عینا تکرار می‌‌شد؟ شواهد موجود کافی نیستند و باید اقرار کرد عملا نمی‌دانیم که در دوره‌‌های زمانی بلندمدت، فرگشت چقدر پیش‌‌بینی‌شدنی یا تکرارپذیر است. حال چنانچه بخواهیم نقش عواملی تصادفی نظیر فوران آتشفشانی عظیم یا برخورد شهاب‌‌سنگ را نیز لحاظ کنیم، خواهیم دید پیش‌‌بینی دقیق برای آینده تقریبا غیرممکن خواهد بود.

با‌ تمام این‌ها، هنوز راه برای ارائه‌‌ی حدسیات منطقی‌‌تر بسته نیست. در وهله‌‌ی اول، باید نقش نیروی فرگشتی مهم را بررسی کنیم که پیش‌از‌این نیز چهره‌‌ی حیات در زمین را دگرگون کرده است: انسان امروزی. اگر بشر بتواند میلیون‌‌ها سال بعد از این نیز دوام آورد، می‌توان استدلال کرد که نقش او در آینده‌‌‌‌ی فرگشت نیز کاملا مشهود خواهد بود و انتخاب طبیعی نیز تنها گونه‌‌هایی از حیات را برخواهد گزید که بتوانند در محیط دست‌کاری‌‌شده و احتمالا آلوده‌‌ای دوام آورند که ما از خود به‌‌جای خواهیم گذاشت. پیتر وارد، دیرینه‌‌شناس دانشگاه واشگتن سیاتل، در کتابش می‌‌گوید:

در آینده، ممکن است تکامل منقار پرندگان را به‌‌گونه‌‌ای شاهد باشیم که تنها برای تغذیه از درون قوطی‌‌های کنسرو مناسب باشند یا اینکه بدن موش‌‌ها با موهایی چرب پوشیده شود؛ به‌‌گونه‌‌ای که بتواند دربرابر محیط سمّی فاضلاب‌‌ها دوام آورد.

فرگشت غیرمنتظره / Starnge evolution

حیوانات آینده ممکن است برای زندگی در دنیای آلوده‌‌تر سازگاری پیدا کنند.

وارد درباره‌ی احتمال پیدایش گونه‌‌هایی سخن می‌‌گوید که از ویژگی‌‌های مقاوم‌‌تری برخوردار هستند؛ موجوداتی سرسخت و سازگار که از هم‌زیستی با انسان‌‌ها و استفاده از محیط زندگی آن‌‌ها واهمه‌‌ای ندارند؛ جانورانی مانند گربه‌‌های خانگی، موش‌‌ها، راکون‌‌ها، کویوت‌‌ها، کلاغ‌‌ها، کبوترها، سارها، گنجشک‌‌ها، مگس‌‌ها، کک‌‌ها، کنه‌‌ها و انگل‌‌های روده‌‌ای.

در زمینی گرم و خشک‌‌تر، ممکن است کمبود آب موجب پیدایش انواع تازه‌‌ای از تطبیق‌‌پذیری شود. پاتریشیا برنان، زیست‌‌شناس تکاملی از کالج مانت هالیوک در ماساچوست می‌‌گوید:

جانورانی را تصور می‌‌کنم که در آن‌‌ها، مهارت‌‌های عجیبی برای جذب رطوبت از هوا تکامل پیدا کرده است. حیوانات بزرگ‌تر ممکن است باله‌‌های خود در ساعات اولیه‌‌ی صبح به‌‌گونه‌‌ای بگسترانند که بتوانند رطوبت هوا را جذب کنند. به‌‌عنوان مثال، باله‌‌ی دور گردن برخی از انواع مارمولک‌‌ها می‌‌تواند آن‌‌قدر بزرگ شود که بتواند آب را از این روش جمع‌‌آوری کند.

برنان پیش‌‌بینی می‌‌کند در محیط‌‌های گرم‌‌تر نیز، به‌‌مرور گونه‌‌هایی بدون پر و مو از پرندگان و پستانداران پدیدار شوند. او می‌‌افزاید:

ممکن است پستانداران موهای برخی از نقاط بدن خود را از دست بدهند و به‌‌جای آن، آب را در انواعی از کیسه‌‌های پوستی ذخیره کنند. در سیاره‌‌ای گرم، حیوانات اندوترمیک با مشکل مواجه خواهند شد. اندوترمیک‌ها گونه‌‌هایی هستند که بدنشان می‌تواند گرما تولید کند. بنابراین، پرندگان ساکن اقلیم‌‌های گرم‌‌تر ممکن است برای مقابله‌‌ با گرمای بیش‌ازحد، پرهای خود را از دست بدهند. این اتفاق ممکن است برای موهای پستانداران نیز رخ دهد.

بشر آینده ممکن است تصمیم بگیرد به‌طور مستقیم حیات را دست‌کاری کند. درواقع، این اتفاق پیش‌‌تر نیز رخ داده است. همان‌‌طورکه پیش‌‌تر نیز در مقاله‌‌ی دیگری از زومیت توضیح دادیم، یکی از مسیرهای پیش‌‌ روی حیات روی زمین می‌‌تواند «پساطبیعی» باشد. در این سناریو، مهندسی ژنتیک و بیوتکنولوژی و اثرهای فرهنگ انسانی می‌‌تواند مسیر فرگشت را به‌‌کلی عوض کند. این تغییرات می‌‌تواند دربرگیرنده‌‌ی ظهور انواع مهندسی‌‌شده‌‌ای از حشرات باشد که حامل کدهای ژنتیکی هستند یا حتی پهپادهایی که به‌‌صورت مکانیکی در طبیعت گرده‌‌افشانی می‌‌کنند. این سناریو می‌گوید سیر تکامل حیات می‌‌تواند کاملا متناسب با نیازها و آرزوهای بشر پیش رود.

فرگشت غیرمنتظره / Starnge evolution

شاخ‌‌های گوزن‌‌ها ممکن است روزی کاربردهای جدیدی پیدا کنند.

وقوع پدیده‌‌ای مانند انقراض می‌‌تواند به ابداعات تکاملی گسترده‌‌ای منجر شود. وارد این‌‌گونه استدلال می‌کند که انقراض دسته‌‌جمعی می‌‌تواند باعث بازنشانی ساعت فرگشت طبیعت شود. او می‌‌گوید پس از انقراض بزرگ پیشین، گونه‌‌های گیاهی و جانوری زمین با تغییرات شدیدی مواجه شدند. با وقوع انقراض دوره‌‌ی پرمیان در ۲۵۲ میلیون سال پیش، حدود ۹۵ درصد از گونه‌‌های دریایی و ۷۰ درصد از گونه‌‌های خاکی به‌کلی ناپدید شدند. این انقراض خزندگان پشت‌‌تیغه‌‌ای و نیز خزندگان عظیم‌‌الجثه‌‌ای را شامل می‌‌شد که آن زمان روی زمین فرمانروایی می‌‌کردند؛ اما پس از این انقراض، فضا برای تکامل دایناسورها و ازدیاد نسل آن‌‌ها روی زمین فراهم شد. به همین‌‌ ترتیب، دایناسورها نیز در واقعه‌‌ی انقراض بزرگ کرتاسه‌ترتیاری، با گونه‌‌ی جدید پستانداران جایگزین شدند. وارد می‌‌نویسد:

این واقعه نه‌‌تنها نقطه‌‌ی بازگشت به‌‌حساب می‌‌آمد؛ بلکه می‌‌توان آن را نوعی نقطه‌‌ی تغییر هم قلمداد کرد. انقراض بزرگ، تنها تعداد گونه‌‌های روی زمین را تغییر نداد؛ بلکه عملا نوع آرایش حیات را در زمین نیز متحول کرد.

برخی زیست‌‌شناسان عقیده دارند ممکن است در پسِ انقراض، گونه‌‌های زیستی جدیدی با قابلیت‌‌های تازه‌‌ای تکامل یابند. این گونه‌‌ها ممکن است آن‌‌قدر متفاوت باشند که از تصور ما هم خارج باشند. برای مثال، در یک‌میلیارد سال اول شکل‌‌گیری حیات در زمین حتی ظهور جانورانی با قابلیت تنفس اکسیژن تقریبا تصورناپذیر بود؛ چراکه در این دوران، اکسیژن بسیار کمی در جوّ وجود داشت و سلول‌‌های نخستین نیز هنوز برای استفاده از این عنصر تکامل نیافته بودند. این موضوع با وقوع رویداد بزرگ اکسیژنی در ۲.۴ میلیارد سال پیش، شکل کاملا متفاوتی به خود گرفت؛ یعنی همان زمانی‌که باکتری‌‌های فتوسنتزکننده وارد اکوسیستم زمین شدند. لئوناردو بیتلسون، زیست‌‌شناس تکاملی از مؤسسه‌‌ی فناوری ماساچوست می‌‌گوید:

میکروب‌‌ها باعث شدند کل سیاره از اکسیژن برخوردار شود و این امر تغییر بزرگی را رقم زد. پس از این اتفاق، ابداعات بزرگی (از سوی فرگشت) آغاز شد که پیش‌‌تر تصور آن هم دشوار بود؛ اما همین‌‌ که این اتفاقات رخ داد، همه‌‌چیز در زمین تغییر کرد.

فرگشت غیرمنتظره / Starnge evolution

درصورت وجود فرصت کافی، پدیدارشدن گونه‌‌های ترکیبی عجیب و پیش‌‌بینی‌نا‌‌پذیر دور از ذهن نخواهد بود.

حال اگر انسان دوام نیاورد، حیات‌وحش در ۱۰۰ میلیون سال آینده به چه‌‌ شکلی درخواهد آمد؟ ممکن است ظهور درختانی را شاهد باشیم که راه بروند؛ درختانی که حتی حیوانات دیگر را با گازهای سمّی یا دارت‌‌های مسموم‌‌کننده از پای درآورند؟ آیا ممکن است عنکبوت‌‌ها نیز به حیات دریایی راه یابند و با تنیدن تار زیر آب، ماهیان دیگر را شکار کنند؟ آیا جانوران اعماق اقیانوس خواهند توانست با ایجاد نوعی هولوگرام‌‌ درخشان، شکارچیان خود را فریب دهند یا طعمه‌‌های خود را به‌دام بیندازند؟ آیا نهنگ‌‌های قاتل و گربه‌‌ماهی‌‌ها می‌‌توانند با بازیابی قابلیت‌‌های اجداد خود، باردیگر قدم روی خشکی بگذارند و شکار در آنجا را آغاز کنند؟

آیا ممکن است پیدایش موجودات زنده را در سکونتگاه‌‌های ناشناخته‌‌ای شاهد باشیم؟ آیا می‌‌توان روزی را تصور کرد که قارچ‌‌های عظیم‌‌الجثه‌‌ و سبک مانند عروس‌های دریایی در اتمسفر زمین شناور شوند و هر آنچه سرراهشان قرار می‌‌گیرد، ببلعند؟ آیا عنکبوت‌‌ها و انواع دیگر حشرات قادر خواهند بود در میان ابرها، تارهای خود را ببافند و از موجودات فتوسنتزکننده‌‌ی معلق در آسمان تغذیه کنند؟ آیا گیاهان و میکروب‌‌ها نیز خواهند توانست مانند پنل‌‌های خورشیدی، مسیر حرکت آفتاب در آسمان را دنبال کنند و با تمرکز و ذخیره‌‌سازی انرژی خورشیدی درون خود، روزی پهنه‌‌ی یخچال‌‌های طبیعی و مناطق قطبی را سبزپوش کنند؟

آکتیپیس می‌‌گوید پیدایش هیچ‌یک از این موجودات فانتزی نامحتمل نیست. بسیاری از این ایده‌‌ها برپایه‌‌ی نمونه‌‌هایی هستند که پیش‌از‌این نیز در طبیعت وجود داشته‌‌اند. همین حالا نیز عنکبوت‌‌هایی وجود دارند که زیر آب حرکت می‌‌کنند یا در آسمان می‌‌جهند و حیات میکروبی اکنون نیز در ابرها وجود دارد و قلابچه‌‌ماهیان در اعماق اقیانوس گوی‌‌های درخشانی با خود حمل می‌‌کنند که برای فریب طعمه‌‌های خود از آن بهره می‌‌برند. گونه‌‌هایی از نهنگ‌‌های قاتل و گربه‌‌ماهیان می‌‌توانند به ساحل بیایند تا جانوران خشکی را شکار کنند و گونه‌‌های مستقلی از حیات وجود دارند که می‌‌توانند روی یخ و با تغذیه از بقایای کرایوکونایت (Cryoconite) زندگی کنند. کرایوکونایت گرد سیاه‌‌رنگی است که از بقایای خاکستر و سنگ و میکروب‌‌ها تشکیل شده است.

جو ولف، زیست‌‌شناس تکاملی از دانشگاه هاروارد، به این نکته اشاره می‌‌کند که برخی از درختان امروزی می‌‌توانند در تلاش برای نزدیک‌‌شدن به منابع آب، با سرعت بسیار کمی راه بروند. او می‌‌گوید ممکن است درختان بتوانند با استفاده از گازهای سمّی یا حتی شاخه‌‌های تیز خود شکار کنند. امروزه، نیز گیاهان گوشت‌خواری نظیر ونوس مگس‌‌خوار وجود دارند. همچنین، ولف به وجود گونه‌‌هایی از عنکبوت‌‌ها اشاره می‌کند که از ماهیان تغذیه می‌‌کنند. او می‌‌‌‌گوید میکروب‌‌های ساکن ابرها می‌‌توانند از تکامل Prochlorococcus (انواعی از ارگانیسم‌‌های کوچک موجود در لایه‌‌های سطحی اقیانوس) به‌‌وجود آیند.

فرگشت غیرمنتظره / Starnge evolution

برخی از گونه‌‌های سنجاب‌‌ و میمون جهنده می‌‌توانند در آینده برای زندگی در آسمان سازگاری یابند.

برای آنکه چنین سازگاری‌‌هایی عجیبی را در طبیعت شاهد باشیم، تنها به محیطی خشن نیاز داریم و زمین مملو از چنین محیط‌‌هایی است. برای مثال، واکنش قلابچه‌‌ماهیان را به نبود جفت در اعماق اقیانوس در نظر بگیرید. وقتی گونه‌‌ی نر با همتای ماده مواجه می‌‌شود، عملا خود را به او متصل می‌‌کند. کریستین هوک، اکولوژیست رفتاری در دانشگاه مریلند می‌‌گوید:

احتمال اینکه جانور نر دوباره گونه‌‌ی ماده را ملاقات کند، بسیار کم است؛ از‌این‌رو، جانور عملا تسلیم و به عضو جانبی در بدن جانور ماده تبدیل می‌‌شود. بنابراین، ممکن است با رواج این رفتار درباره جانوران مواجه باشیم. تصور می‌‌کنم به‌‌مرور زمان، انتخاب طبیعی جانورانی را برخواهد گزید که می‌‌توانند در نبود جفت مناسب، خود را بارور کنند.

تجارب پیشین حیات طبیعی به ما می‌‌گوید نباید تصور کنیم موجودات آینده همچنان به زندگی در سکونتگاه‌‌های فعلی خود محدود خواهند بود. لین کپرال، زیست‌‌شیمی‌‌دان و نویسنده، اشاره می‌‌کند برخی از ماهیان پرنده اکنون می‌‌توانند حشرات یا حتی پرندگان را شکار کنند و انواعی از ماهیان نیز وجود دارند که می‌توانند روی خشکی حرکت کنند یا حتی از درختان بالا بروند. حتی برخی انواع از ماهیان مرکب نیز گاهی روی سطح اقیانوس پرواز می‌‌کنند.

این ظرفیت بالقوه برای تغییر سکونتگاه‌‌ها می‌‌تواند احتمالات شگفت‌‌انگیزی رقم بزند. برای مثال، وزغ‌‌ها را درنظر بگیرید. این دوزیستان با بادکردن مجرای گلوی خود به‌‌شکل کیسه‌‌های بزرگی از هوا، به‌‌نوعی تلاش می‌‌کنند توجه جنس مخالف را به خود جلب کنند. وارد در کتاب خود ضمن اشاره به این قابلیت قورباغه‌‌ها، آن‌‌ها را یکی از نامزدهای احتمالی برای پرواز در ارتفاعات پایینی اتمسفر معرفی می‌‌کند.

قورباغه می‌‌تواند به‌‌گونه‌‌ای تکامل یابد که بتواند از آب، هیدروژن تولید کند و آن را در گلوی خود ذخیره کند. با آزادکردن این گاز، حیوان درنهایت خواهد توانست پرواز کند و بدین‌‌ترتیب، برای راه‌‌رفتن به پاهای خود نیازی نخواهد داشت. این پاها می‌‌توانند به‌‌شکل شاخک‌‌هایی آویزان دربیایند که برای تغذیه‌ی قورباغه استفاده می‌‌شوند. خودِ قورباغه نیز ممکن است طی فرگشت به اندازه‌‌ی نهنگ آبی نیز بزرگ شود. این تغییر برای جلوگیری از خورده‌شدن حیوان ضروری به‌‌نظر می‌‌رسد.

این هیولاهای نوظهور خواهند توانست مانند عروس دریایی در هوا شناور شوند و با شاخک‌‌های خود جانورانی به‌‌بزرگی گوزن را شکار کنند و شب‌‌هنگام نیز برای استراحت به نوک درختان پناه ببرند. ممکن است روزی آسمان پر از این جانوران شود و سایه‌‌ی آن‌‌ها پهنه‌‌ی اکثر مناظر طبیعی را بپوشاند؛ روزگاری که به‌‌تعبیر وارد، می‌‌توان آن را «عصر قورباغه‌‌های پرنده» خطاب کرد.

وارد می‌‌گوید ممکن است ظهور چنین جانورانی شبیه افسانه‌‌های خیالی به‌‌نظر برسد؛ اما در این افسانه، رگه‌‌هایی از  واقعیت نیز به‌‌چشم می‌‌خورند. در روزگاری دور، تنها یک ارگانیسم پرنده و یک ارگانیسم آبزی وجود داشت؛ ولی اکنون می‌‌دانیم بسیاری از گونه‌‌های بعدی به‌‌سرعت از همان ارگانیسم‌‌ها تکامل یافته‌‌اند. در‌این‌میان، ابداعات طبیعت به آن‌‌ها اجازه داد به سکونتگاه‌‌هایی راه یابند که پیش‌‌تر، امکان دسترسی به آن برایشان وجود نداشت.

فرگشت غیرمنتظره / Starnge evolution

آیا ممکن است روزی قورباغه‌‌ها نیز به‌‌پرواز درآیند و به نوعی «زپلینوید» تبدیل شوند؟


با توجه به اینکه دانش ما از فرگشت و ژنتیک هنوز ناقص است، هیچ‌‌کس به‌‌طور قطعی نمی‌‌تواند بگوید حیات آینده به چه شکل خواهد بود. وارد در نوشته‌‌های خود آورده است که انتخاب برندگان نهایی بازی فرگشت مانند انتخاب برندگان نهایی بازار بورس یا پیش‌‌بینی آب‌‌وهوا است. ما داده‌‌هایی دراختیار داریم که به‌‌کمک آن می‌‌توانیم حدسیات خوبی ارائه کنیم؛ اما هنوز با قطعیت‌نداشتن فراوانی مواجه هستیم. او می‌‌افزاید:

رنگ و شکل و عادات جانداران تازه‌‌ تکامل‌‌یافته، تنها در حوزه‌‌ی حدسیات خواهد بود.

لاسوس نیز با این ایده موافق است. او می‌‌گوید:

درنهایت، احتمالات به‌‌قدری گسترده و غیرقطعی‌‌اند که گمانه‌‌زنی درباره‌ی آن عملا بی‌‌فایده است. درجه‌‌ی آزادی در این مورد بسیار زیاد است و حیات می‌‌تواند در مسیرهای متفاوتی پیش برود.

اگر غرابت روزگار فعلی را در مقایسه با گذشته‌های دور آن در نظر بگیریم؛ پس، نباید احتمال تغییر مسیر فرگشت به‌‌سوی آینده‌‌ای تصورناپذیر را نیز نادیده گرفت. این امر زمانی اهمیت می‌‌یابد که بدانیم بخش بزرگی از خلاقیت‌‌ها و تنوع‌‌های طبیعی هنوز از چشمان ما پنهان مانده است.

درحقیقت، دیکسون می‌‌گوید چند نمونه از موجودات کاملا خیالی که در کتاب «پس از بشر» خود در سال ۱۹۸۱ شرح داده است، بعدها واقعا کشف شده‌‌اند؛ مثلا خفاش‌‌هایی که راه می‌‌روند و مارهایی که می‌‌توانند خفاش‌‌ها را در هوا شکار کنند. همان‌‌گونه که وی در چاپ سال ۲۰۱۸ کتاب خود می‌‌گوید:

در بسیاری از موارد، ایده‌‌هایی از نحوه‌‌ی توسعه‌‌ی اکولوژیکی و فرگشتی به ذهن من خطور می‌‌کرد که اگر آن‌‌ها را در کتاب خود می‌‌آوردم، همگان می‌‌خندیدند.

بشر در بن بست نبوغ؛ چرا دیگر باهوش تر نمی شویم؟

آزمون های بهره ی هوشی نشان می دهد که ما احتمالا نقطه ی اوج منحنی افزایش هوش خود را پشت سر گذاشته ایم. آیا گونه ی ما به انتهای راه تکامل رسیده است؟
امروزه بشر در «عصر طلایی خردمندی» خود به سر می برد. از ۱۰۰ سال پیش که موفق شدیم اولین آزمون بهره ی هوشی IQ را برای بشر اختراع کنیم، نتایج نشان می دهند هوش ما در این مدت پیوسته افزایش یافته است. حتی یک فرد عادی در دنیای امروز نسبت به کسی که در سال ۱۹۱۹ متولد شده است، نابغه به شمار می آید؛ این پدیده به نام اثر فلین (Flynn effect) شناخته می شود.

اما برخی می گویند تا فرصت هست، باید این موهبت را قدر دانست؛ چراکه شواهد جدید نشان می دهد طی سال های اخیر، روند افزایش هوش در ما کند شده است. حتی ممکن است این روند کمی پیش تر معکوس نیز شده باشد؛ این بدان معنا است که احتمال دارد ما نقطه ی اوج هوش بشری را کمی قبل تر پشت سر گذاشته باشیم.

آیا واقعا ممکن است ما به نقطه ی اوج منحنی رشد هوش خود رسیده باشیم؟ اگر چنین است، آغاز این روند نزولی، چه تاثیری بر آینده ی ما خواهد داشت؟

بگذارید موضوع را با بررسی ریشه ی تاریخی هوش بشری آغاز کنیم؛ یعنی زمانی که پیشینیان ما بیش از سه میلیون سال پیش یاد گرفتند برای اولین بار روی دو پای خود بایستند و راه بروند. بررسی فسیل جمجمه ی این موجودات نشان می دهد که مغز اولین گوریل های گونه ی دوپا (Australopithecus) تنها ۴۰۰ سانتی متر مکعب حجم داشته است؛ این مقدار یک سوم ابعاد مغز گونه ی انسان مدرن محسوب می شود. این افزایش حجم در مغز، هزینه هایی هم برای بدن ما داشته است. امروزه، مغز انسان مدرن ۲۰ درصد از انرژی کل بدن را مصرف می کند. این مغز بزرگتر، اکنون مسئول مصرف بخشی از کالری اضافی دریافتی ما است.

نقش های حکاکی شده در دیواره ی غارها، نشان از هوش شگفت انگیز گونه های بدوی دارد.

دلایل بسیاری برای چرایی افزایش هوش بشری ارائه شده است؛ اما یک نظریه ی پیشتاز می گوید که این رشد در پاسخ به نیازهای شناختی ناشی از زندگی گروهی شتاب گرفته است. از گونه ی دوپایان به بعد، اجداد ما به مرور، زندگی در اجتماع های بزرگ و بزرگتر را آغاز کردند. یکی از دلایل چنین گرایشاتی می تواند ترس از حمله شکارچیان بوده باشد. از زمانی که انسان خوابیدن روی زمین را بر بالای شاخه ی درختان ترجیح داد، تهدید ناشی از حمله ی شکارچیان نیز شکل جدی تری به خود گرفت. زندگی گروهی این امکان را نیز فراهم آورد که انسان ها در تقسیم منابع با یکدیگر همکاری کنند و محیطی ایمن تر برای مراقبت از کودکان خود فراهم آورند.

ممکن است روند افزایشی هوش بشر کمی قبل تر معکوس شده باشد
اما همان گونه که تجربه ی جوامع امروزی به ما می گوید، زندگی در کنار سایر افراد ممکن است بسیار دشوار باشد. در یک اجتماع شما مجبورید ویژگی های شخصیتی افراد، علایق و میزان قابل اعتماد بودن آن ها را بسنجید. همچنین در کارهای گروهی نظیر شکار، باید یاد بگیرید که چگونه رفتار خود را براساس عملکرد سایر اعضای گروه تطبیق دهید. اگر در دنیای امروز، عدم برخورداری از درک اجتماعی تنها مایه ی شرمساری فرد می شود؛ در دنیای بدوی، این ناتوانی به بهای زندگی فرد تمام می شد.

علاوه بر این، گروه های اجتماعی بزرگتر این امکان را برای ما فراهم کرد که ایده های خود را به اشتراک بگذاریم و از ابداعات یکدیگر بهره ببریم. این ابداعات دستاوردهای فرهنگی و فناورانه ی بسیاری نظیر افزایش بازدهی فعالیت هایی نظیر شکار را در پی داشت. ما نیز برای درک و یادگیری امور از یکدیگر نیاز داشتیم هوش خود را به کار گیریم؛ همین موضوع باعث تقویت بیشتر توانایی های مغزی ما شد.

حدود ۴۰۰ هزار سال پیش، مغز گونه ی انسان هایدلبرگی (Homo heidelbergensis) به گنجایش ۱۲۰۰ سانتی متر مکعب رسید که تنها اندکی کمتر از ظرفیت فعلی مغز انسان امروزی (حدود ۱۳۰۰ سانتی مترمکعب) بود. زمانی که اجداد ما ۷۰ هزار سال پیش قاره ی آفریقا را ترک کردند، به اندازه ای باهوش شده بودند که می توانستند خود را به زندگی در هر نقطه ای از سیاره ی زمین وفق دهند. آثار هنری کشف شده در غارهای بدوی نشان می دهد که بشر آن زمان می توانسته درمورد بسیاری از مسائل فلسفی نظیر خاستگاه پیدایش خود نیز بیندیشد.

آزمون های سنجش IQ روی مردم دهه ی ۱۹۲۰ میلادی نتایج ضعیف تری را نسبت به امروز نشان می دهند.

تنها تعداد اندکی از کارشناسان عقیده دارند که تغییرات میزان هوش در دوره ی اخیر می تواند ناشی از یک فرگشت ژنتیکی باشد؛ چراکه دوره ی زمانی برای وقوع چنین تغییراتی بسیار کوتاه بوده است. تنها ۱۰۰ سال از زمان اختراع اولین ابزار سنجش هوش بشری می گذرد. موفقیت های اخیر نشان دهنده ی این حقیقت است که بسیاری از توانایی های شناختی ما با یکدیگر همبستگی دارند. این یعنی که استدلال فضایی یا قدرت تشخیص الگوی ما با توانایی ریاضیاتی و قدرت کلام ما در ارتباط است. برای همین، تصور می شود که ضریب بهره ی هوشی معیاری از یک هوش عمومی باشد که زیربنای قدرت فکری ما را شکل می دهد.

انتقادات بسیاری به آزمون های ضریب بهره ی هوشی وارد است، با وجود این، حجم انبوه پژوهش ها موید این مطلب است که نتایج آزمون ها می تواند معیار خوبی برای عملکرد فرد در انجام بسیاری از وظایف باشد. این آزمون ها می توانند به خصوص در پیش بینی موفقیت های تحصیلی بسیار موفق عمل کنند (که البته با توجه به هدف اصلی طراحی این آزمون ها برای مدارس چندان هم دور از ذهن نبود). با این حال، آزمون IQ می تواند در سنجش سرعت فراگیری مهارت های فردی در محیط کار نیز مفید واقع شود. البته باید دانست این آزمون ها به هیچ وجه یک معیار کامل و بی نقص محسوب نمی شوند و در کنار IQ معیارهای بی شمار دیگری در موفقیت یک فرد دخیل هستند؛ با این حال، نتایج چنین آزمون هایی می توانند نشان دهنده ی یک تفاوت آشکار در ظرفیت یادگیری و پردازش اطلاعات پیچیده از سوی افراد مختلف باشد.

طی سده ی گذشته، میزان بهره ی هوشی بشر در هر ۱۰ سال به اندازه ی سه واحد رشد داشته است
به نظر می رسد روند رشد ضریب بهره ی هوشی بشر از اوایل قرن بیستم آغاز شده باشد؛ اما روان شناسان به تازگی متوجه بروز این پدیده شده اند. یکی از دلایل تاخیر در امر یادشده آن بود که امتیازبندی بهره ی هوشی استانداردسازی شده است؛ یعنی پس از انجام تست، نتایج خام حاصل از آن به گونه ای درجه بندی می شد که مقدار میانگین آن برای کل جمعیت برابر عدد ۱۰۰ باشد. این رویه به کارشناسان اجازه می داد به راحتی بتوانند نتایج آزمون های بهره ی هوشی را میان تمام افراد مقایسه کنند؛ با این حال، تا وقتی که منبع داده ها بررسی نمی شد، نمی توانستید متوجه تفاوت مقادیر میان نسل های متفاوت شوید.

وقتی پژوهشگری به نام جیمز فلین سعی کرد نگاهی به امتیازهای ثبت شده طی سده ی گذشته بیندازد، ناگهان متوجه یک افزایش پایدار در این مقادیر شد؛ او دریافت این مقادیر حدود سه واحد در هر ۱۰ سال افزایش یافته است. امروزه این نرخ افزایش در برخی از کشورها به ۳۰ واحد نیز رسیده است. اگرچه علت بروز اثر فلین هنوز کاملا مشخص نیست، اما پیش بینی می شود بیشتر در عوامل محیطی ریشه داشته باشد تا تغییرات ژنتیکی.

قد ما طی ۱۰۰ سال گذشته بلندتر شده است؛ اما علت آن تغییرات ژنتیکی نیست.

شاید یکی از بهترین مثال ها برای مقایسه ی این نوع تغییرات، طول قد ما باشد. ما انسان ها از قرن نوزدهم تاکنون حدود ۱۱ سانتی متر بلندتر شده ایم؛ اما این تغییرات بدان معنا نیست که ژنتیک ما در این مدت تغییری داشته؛ بلکه تنها وضعیت کلی سلامت ما بهبود پیدا کرده است.

در واقع، ممکن است فاکتورهای یکسانی در پس این دو تغییر وجود داشته باشد. به عنوان مثال، پیشرفت پزشکی، کاهش شیوع عفونت های اطفال و رژیم غذایی مغذی تر همگی می توانند دلایلی برای افزایش قد و هوش ما باشند. برخی این نظریه را مطرح می کنند که افزایش میزان IQ می تواند با مواردی مانند کاهش میزان سرب در بنزین در ارتباط باشد. گفته می شود سرب از جمله موادی است که می توانسته مانع از توسعه ی توانایی های شناختی ما در گذشته شده باشد. حال که سوخت مصرفی ما پاک تر شده، ممکن است ما نیز باهوش تر شده باشیم.

از سوی دیگر، تحولات بزرگ در حوزه ی هوش ما می تواند ریشه در آموزش تفکر و استدلال انتزاعی از سنین پایین داشته باشد. به عنوان مثال، بیشتر کودکان در جهت دسته بندی انتزاعی آموزش می بینند مثلا اینکه کدام حیوان پستاندار به حساب می آید و کدام یک خزنده. ما حتی از این تفکر انتزاعی برای وفق دادن خود به فناوری مدرن نیز بهره می بریم. یک کامپیوتر را در نظر بگیرید و فکر کنید برای انجام یک کار ساده به چه میزان باید با نشانه ها، حروف و نماد مختلف سروکله بزنید. مسلما رشدونمو در محیطی که تماما با انواع آموزش های تفکر انتزاعی آکنده شده، باید بتواند مهارت های لازم در ما را برای موفقیت در آزمون های بهره ی هوشی تقویت کند.

علت اثر فلین هرچه که باشد، اکنون شواهدی وجود دارد که نشان می دهد ما احتمالا به پایان این عصر طلایی نزدیک شده ایم؛ ما اکنون با توقف روند افزایشی و حتی آغاز روند نزولی بهره ی هوشی در جهان مواجه هستیم. برای مثال، به نظر می رسد در کشورهایی نظیر فنلاند، نروژ و دانمارک در اواسط دهه ی ۹۰ میلادی ما به یک نقطه ی بازگشت رسیده ایم، به گونه ای که بعد از این زمان، میزان متوسط IQ به اندازه ی ۰/۲ واحد در هر سال افت پیدا کرده است.

آیا ما به زودی شاهد یک کاهش کلی در میزان بهره ی هوشی خواهیم بود؟

از آنجاکه این پدیده به تازگی ظاهر شده؛ توضیح علت آن حتی از خود اثر فلین نیز دشوارتر است. یکی از دلایل می تواند این موضوع باشد که دیگر آموزش مانند گذشته چندان محرک قدرتمندی محسوب نمی شود یا دست کم دیگر تاثیری در تقویت مهارت های یادشده ندارد. برای مثال، برخی از انواع آزمون های بهره ی هوشی برای تخمین توانایی محاسبات ریاضیاتی افراد طراحی شده اند؛ در حالی که امروزه دانش آموزان برای انجام چنین محاسباتی بیشتر به ماشین حساب تکیه دارند.

آموزش دیگر محرک چندان قدرتمندی برای تقویت مهارت های شناختی ما محسوب نمی شود
در حال حاضر، به نظر می رسد که فرهنگ ما می تواند ذهن ما را به شکل مرموزی تحت تاثیر قرار دهد. حال که دانشمندان سخت درگیر کشف علت بروز چنین پدیده هایی هستند، بد نیست نگاهی به پیامدهای واقعی این تغییرات بهره ی هوشی در مقیاس جهانی بیندازیم. آیا افزایش فعلی بهره ی هوشی واقعا آن چنان که تصور می کنیم، برایمان سودمند بوده است؟ اگر نه، علت آن چیست؟

اخیرا مقاله ای در ژورنال Intelligence به این پرسش پرداخته است. رابرت استرنبرگ ، روان شناس دانشگاه کرنل می نویسد:

در مقایسه با قرن بیستم، امروزه ممکن است مردم درک بهتری نسبت به تلفن همراه و دیگر ابداعات فناوری داشته باشند. اما آیا افزایش ۳۰ امتیازی بهره ی هوشی ما در این مدت توانسته در رفتار اجتماعی ما نیز بهبودی ایجاد کرده باشد؟ انتخابات سال ۲۰۱۶ ایالات متحده ی آمریکا احتمالا احمقانه ترین انتخابات تاریخ کشور ما بوده است. علاوه بر این، بهره ی هوشی بیشتر نتوانسته راهکاری برای حل مشکلات بزرگ جهان یا کشور پیش روی ما قرار دهد؛ مشکلاتی نظیر افرایش اختلاف میزان دستمزد، فقر فراگیر، تغییرات اقلیمی ، آلودگی ، خشونت، مواد مخدر و نظایر آن.
ممکن است استرنبرگ مقداری بدبینانه برخود کرده باشد. مثلا علم پزشکی توانسته گام های بزرگی را در ارتباط با حل معضل مرگ ومیر نوزدان بردارد و اگرچه هرگز نمی توان گفت فقر مطلق ریشه کن شده؛ اما دست کم میزان آن در جهان کاهش یافته است. واضح است که حجم عظیم پیشرفت های فعلی در علم و تکنولوژی نیز مرهون تلاش یک نیروی کار باهوش تر بوده است.

استرنبرگ تنها کسی نیست که نقش اثر فلین را در بهبود ظرفیت ادراکی ما به چالش کشیده است. خود جیمز فلین نیز این گونه استدلال می کند که نقش این پدیده تنها محدود به بخشی از مهارت های استدلالی ما می شود. همان گونه که حرکات ورزشی مختلف می توانند در تقویت ماهیچه های خاصی نقش داشته باشند؛ ما نیز در این مدت تنها در برخی از انواع تفکرات انتزاعی پیشرفت کرده ایم. این مسلما به معنای بهبود یکنواخت تمامی مهارت های شناختی ما نیست و برخی از مهارت ها و توانایی هایی که کمتر بدان توجه شده، ممکن است واقعا برای داشتن یک جهان بهتر ضروری بوده باشند.

خلاقیت می تواند مفهومی فراتر از آن چیزی باشد که در آثار هنری دیده می شود

وقتی پژوهشگرانی نظیر استرنبرگ درمورد خلاقیت صحبت می کنند، منظور آن ها تنها محدود به آثار هنری نمی شود؛ بلکه مهارت هایی بنیادی تر نیز در این دایره جای می گیرند. کشف راه حل جدید برای یک مسئله تا چه حد آسان شده است؟ توانایی «تفکر خلاف واقع» (یا به عبارتی توانایی تصور سناریوهای فرضی که هنوز رخ نداده اند) تا چه اندازه در ما بهبود یافته است؟

هوش قطعا به ما کمک کرده تا بیشتر خلاق باشیم؛ با این حال، هم زمان که بهره ی هوشی ما رشد یافته است، ما هنوز هیچ نشانه ای از رشد در برخی از معیارهای تفکر خلاقانه ی شخصی نمی بینیم. عامل بروز اثر فلین هر آنچه که بوده، منجر به انگیزش ما برای تفکر به شیوه ای جدید و خلاقانه نشده است.

حال باید پرسید وضعیت «عقلانیت» در گونه ی ما چه تغییراتی داشته است. آیا اکنون بهتر می توانیم شواهد را بررسی کنیم و اطلاعات نامربوط را از روند تصمیم گیری خود حذف کنیم؟

ممکن است این گونه تصور کنید که هرچقدر باهوش تر باشید، لابد منطقی تر نیز خواهید بود. اما موضوع به همین سادگی نیست. بااینکه بهره ی هوشی بالاتر با مهارت هایی نظیر حسابداری همبستگی دارد؛ اما هنوز فاکتورهای زیادی در تصمیم گیری منطقی وجود دارند که نمی توان آن ها را با کمبود هوش ارتباط داد. به حجم انتشارات علمی جهان در موضوعی مانند «خطاهای شناختی» توجه کنید. برای مثال، محصولی که روی آن عبارت «۹۵ درصد بدون چربی» درج شده، بسیار سالم تر از محصولی به نظر می رسد که روی آن «۵ درصد چربی» نوشته شده باشد (پدیده ای که باعنوان خطای چارچوب بندی شناخته می شود). همین مثال به خوبی نشان می دهد که بهره ی هوشی بالا، تاثیر چندانی در محافظت از ما دربرابر چنین خطاهایی ندارد. این یعنی حتی باهوش ترین افراد هم می توانند با چنین پیام های گمراه کننده ای فریب بخورند.

همچنین افراد دارای بهره ی هوشی بالا ممکن است دربرابر «خطای تایید» آسیب پذیر باشند. این خطا ناشی از گرایش انسان به اطلاعاتی است که تنها پیش فرضیات او را تایید می کند و بدین ترتیب واقعیات درتضاد با دیدگاه هایش به کلی نادیده گرفته می شوند. این خطا به ویژه درمورد مسائل سیاسی می تواند اهمیت بالایی پیدا کند.

همچنین داشتن یک بهره ی هوشی بالا هرگز نمی تواند از شما دربرابر «خطای هزینه ی ازدست رفته» محافظت کند؛ خطایی که شما را وادار به هزینه ی منابع بیشتر روی پروژه ای می کند که پیش از این، شکست خورده است. این در حالی است که منطق هر کسب وکاری حکم می کند در اولین فرصت ممکن، جلوی زیان بیشتر را بگیرید. بد نیست بدانید همین خطای شناختی باعث شده بود که دولت های بریتانیا و فرانسه علی رغم آگاهی از بن بست اقتصادی پیش رو، سال ها روی طرح شکست خورده ی هواپیماهای کنکورد هزینه کنند.

افراد باهوش حتی در آزمون هایی نظیر «تخفیف موقت» نیز موفقیت چندانی به دست نمی آورند. در این نوع آزمون از افراد خواسته می شود از منافع کوتاه مدت خود در جهت رسیدن به منافع بلندمدت تر چشم پوشی کنند. برخورداری از این دیدگاه برای رسیدن به رفاه در آینده بسیار ضروری است.

علاوه بر مقاومت دربرابر این نوع خطاهای شناختی، باید به اهمیت «مهارت های تفکر انتقادی» نیز اشاره کرد؛ مهارت های ویژه ای که در میان آن ها می توان به ظرفیت چالش پذیری فرضیات، توانایی تشخیص اطلاعات ناقص و جست وجو برای کشف توضیح جایگزین یک پدیده نام برد. این مهارت ها برای تفکر صحیح بسیار حیاتی هستند ولی همبستگی چندانی با سطح بهره ی هوشی و حتی میزان تحصیلات فردی ندارند. مطالعه ای در آمریکا نشان می دهد که افزایش درجات تحصیلی، تقریبا هیچ گونه تاثیر مثبتی روی پرورش تفکر انتقادی ندارد.

افزایش درجات تحصیلی، تقریبا هیچ گونه تاثیر مثبتی روی پرورش تفکر انتقادی ندارد
وجود این ارتباطات ضعیف خود نشانگر آن است که افزایش بهره ی هوشی همواره با پیشرفت معجزه آسا در تمامی روش های تصمیم گیری ما همراه نبوده است. ضعف منطق و تفکر انتقادی می تواند توضیح دهد که چرا هنوز با پدیده های شومی نظیر کلاهبرداری های اقتصادی مواجه هستیم یا اینکه چرا علی رغم اطلاع رسانی گسترده، هنوز هم میلیون ها نفر از مردم جهان، پول خود را صرف خرید داروهای تقلبی و سایر روش های درمانی پرخطر و غیرضروری می کنند.

این ضعف در جوامع ما می تواند منجربه شیوع اشتباهات پزشکی و بروز بی عدالتی شود. چه بسا همین ضعف زمینه ساز فجایع بزرگ تری نظیر نشت مواد نفتی در دیپ واتر هوریزون و سایر بحران های اقتصادی جهان شود. حتی گسترش اخبار جعلی و قطبی سازی های عمیق سیاسی درحوزه ی مسائلی نظیر تغییرات اقلیمی نیز با این ضعف فکری ما مرتبط است؛ تا آنجا که امروزه دیگر نمی توانیم پیش از آنکه واقعا دیر شود، روی یک راهکار نهایی توافق کنیم.

چگونه می توان بدون داشتن تفکر انتقادی، مانع از بروز دوباره ی فجایعی نظیر حادثه ی نفتی دیپ واتر هوریزون شد؟

کافی است که سیر تاریخ بشر از گذشته تا به امروز را بررسی کنید تا دریابید چگونه مغز ما برای زندگی در جوامع پیچیده تکامل یافته است. زندگی مدرن با آنکه به ما توانایی تفکر انتزاعی بخشیده، اما همچنان نتوانسته است تمایلات غیرمنطقی درونی ما را اصلاح کند. ما همواره این گونه تصور می کنیم که افراد باهوش می توانند در مسیر زندگی خود بهتر تصمیم گیری کنند؛ اما حالا مشخص شده که این موضوع صحت ندارد.

چشم انداز آینده ای که در آن با سیر نزولی بهره ی هوشی بشر مواجه خواهیم شد، خود تلنگری برای ما است که درشیوه ی استفاده از مغز خود عمیقا بازنگری کنیم. ما باید جلوگیری از معکوس شدن اثر فلین را مهم ترین اولویت خود برای آینده قلمداد کنیم. شاید نیاز باشد ما همت بیشتری برای فراگیری آن دسته از مهارت هایی بگماریم که افزایش بهره ی هوشی تاکنون در توسعه ی آن ها دخیل نبوده است.

امروزه ما می دانیم این شیوه از تفکر قابل آموزش است؛ اما آن را باید مطابق دستورالعملی دقیق و منسجم انجام دهیم. به عنوان نمونه، نتایج امیدبخش مطالعاتی که درمورد نحوه ی تصمیم گیری پزشکان صورت گرفته نشان می دهد که با آموزش شیوه ی تفکر بازتابی (نوعی تفکر انتقادی با تکیه ی بیشتر بر روند تجزیه وتحلیل و قضاوت اتفاقات گذشته)، می توان بسیاری از خطاهای شناختی را برطرف کرد؛ موضوعی که می تواند منجر به نجات جان عده ی زیادی از مردم شود.

اما چرا این مهارت ها را ابتدا در مدارس به فرزندانمان آموزش ندهیم؟

این اقدام شدنی است. به عنوان نمونه ، وندی بروین و همکارانش از مدرسه ی کسب وکار دانشگاه لیدز می گویند که مباحث مربوط به خطاهای تصمیم گیری می توانند در برنامه ی درس تاریخ دانش آموزان دبیرستانی گنجانده شوند. آن ها نشان دادند این اقدام می تواند علاوه بر بهبود وضعیت نمرات دانش آموزان در آزمون های منطق سنجی، در افزایش سرعت فراگیری وقایع تاریخی نیز موثر باشد.

در موارد دیگری نیز تلاش هایی در جهت احیای آموزش شیوه ی تفکر انتقادی در دانشگاه ها و مدارس آغاز شده است. برای مثال، طرح موضوعات رایج در تئوری توطئه در کلاس درس می تواند می تواند در آموزش اصول تفکر منطقی نظیر تشخیص سفسطه های منطقی و ارزیابی شواهد مفید باشد. مطالعات نشان می دهد دانش آموزان پس از گذراندن چنینی دروسی، حساسیت بیشتری نسبت به اطلاعات غلط و اخبار جعلی نشان می دهند.

این ها تنها گوشه ای از اقداماتی است که ما می توانیم انجام دهیم و موفقیت بیشتر منوط به آن است که به موضوعاتی نظیر تفکر انتقادی و منطقی به اندازه ی سایر توانایی های شناختی خود بها دهیم. در حالت ایده آل، ممکن است بتوانیم در ادامه ی سیر صعودی منحنی فلین، شاهد یک رشد شدید در سطح منطق (و حتی عقلانیت) گونه ی خود نیز باشیم. درصورت تحقق چنین سناریویی، این درجازدن در سطح بهره ی هوشی فعلی انسان نه تنها به معنای پایان عصر طلایی خردمندی نخواهد بود؛ بلکه به معنای نقطه ی شروع برای خیزشی دوباره است.

رایانش ابری چیست؟

رایانش ابری (به انگلیسی: Cloud Computing) مدل رایانشی بر پایهٔ شبکه‌های رایانه‌ای مانند اینترنت است که الگویی تازه برای عرضه، مصرف و تحویل خدمات رایانشی (شامل زیرساخت، نرم‌افزار، بستر، و سایر منابع رایانشی) با به‌کارگیری شبکه ارائه می‌کند. «رایانش ابری» از ترکیب دو کلمه رایانش و ابر ایجاد شده‌است. ابر در اینجا استعاره از شبکه یا شبکه‌ای از شبکه‌های وسیع مانند اینترنت است که کاربر معمولی از پشت صحنه و آنچه در پی آن اتفاق می‌افتد اطلاع دقیقی ندارد (مانند داخل ابر) در نمودارهای شبکه‌های رایانه‌ای نیز از شکل ابر برای نشان دادن شبکهٔ اینترنت استفاده می‌شود. دلیل تشبیه اینترنت به ابر در این است که اینترنت همچون ابر جزئیات فنی‌اش را از دید کاربران پنهان می‌سازد و لایه‌ای از انتزاع را بین این جزئیات فنی و کاربران به وجود می‌آورد. به عنوان مثال آنچه یک ارائه‌دهندهٔ خدمات نرم‌افزاری رایانش ابری ارائه می‌کند، برنامه‌های کاربردی تجاری آنلاین است که از طریق مرورگر وب یا نرم‌افزارهای دیگر به کاربران ارائه می‌شود. نرم‌افزارهای کاربردی و اطلاعات، روی سرورها ذخیره می‌گردند و براساس تقاضا در اختیار کاربران قرار می‌گیرد. جزئیات از دید کاربر مخفی می‌مانند و کاربران نیازی به آشنایی یا کنترل در مورد فناوری زیرساخت ابری که از آن استفاده می‌کنند ندارند.[۱] رایانش ترجمه کلمه " Computing" است که در بعضی متون به جای رایانش از محاسبات و پردازش استفاده شده‌است. البته محاسبات و پردازش معادل کاملی از این کلمه نیست. زیرا بر اساس تعریف واژه‌نامه‌های معتبر مانند آکسفورد، لانگمن این واژه به معنای استفاده از رایانه و عملیات رایانه‌ها یا اموری است که یک رایانه انجام می‌دهد و محاسبه و پردازش تنها یکی از این امور است. به‌طور نمونه یک رایانه همان‌طور که برای اجرای فرامین به محاسبه و پردازش می‌پردازد، به همین ترتیب مدارک و فایل‌ها را در هارد دیسک یا صفحه سخت خود ذخیره می‌کند، امکان ایجاد ارتباط میان افراد را فراهم می‌آورد که این امور چیزی بیش از یک محاسبه و پردازش صرف است. به علاوه در معنای علوم رایانه معادل‌های دیگری برای کلمات «محاسبه» و «پردازش» وجود دارند، مانند” calculation” و” processing ”، که عدم تمایز این کلمات با یکدیگر می‌تواند منشأ اشتباه در درک این مفاهیم شود.[۲] رایانش ابری راهکارهایی برای ارائهٔ خدمات فناوری اطلاعات به شیوه‌های مشابه با صنایع همگانی (آب، برق، تلفن و …) پیشنهاد می‌کند. این بدین معنی است که دسترسی به منابع فناوری اطلاعات در زمان تقاضا و بر اساس میزان تقاضای کاربر به گونه‌ای انعطاف‌پذیر[واژه‌نامه ۱] و مقیاس‌پذیر[واژه‌نامه ۲] از راه اینترنت به کاربر تحویل داده می‌شود. همان‌طور که کاربر تنها هزینه برق یا آب مصرفی خود را می‌پردازد. در صورت استفاده از رایانش ابری نیز کاربر تنها هزینه خدمات رایانشی مورد استفاده خود (اگر هزینه از کاربر دریافت شود) را پرداخت خواهد کرد که در اصطلاح به این مدل محاسبه هزینه، pay as you go گفته می‌شود.

منبع : ویکیپدیا

دانلود رایگان عکس از شاتر استوک (shutterstock)

شاتر استوک (shutterstock) یه منبع خیلی غنی برای طراحان گرافیکه که میتونن توی اون عکسهای با کیفیت و مناسبی برای طراحی پیاده کنن، اما بزرگترین مشکل این سایت اینه که شما برای دانلود عکس باید ماهانه هزینه بدین ، اونم به دلار!! با استفاده از این روش میتونین خیلی ساده و راحت ، عکس های مورد نظر خودتون رو کاملا رایگان از سایت محبوب شاتر استوک دانلود کنین